- بررسی تخصصی
- مشخصات
- نظرات کاربران
Crime and Punishment
داستایفسکی خالق آثار بی نظیری همچون کتاب برادران کارمازوف ، ابله است . تمام آثار داستایفسکی فضای آشفته ی سیاسی اجتماعی معنوی قرن نوزدهم روسیه را از لحاظ روان شناسی بررسی می کند . او در بیست سالگی نویسندگی را آغاز کرد و اولین اثر او "مردم فقیر" بود که در 25 سالگی منتشر کرد. بسیاری از منتقدان آثار داستایفسکی ، او را به عنوان بزرگترین روان شناس ادبیات جهان معرفی می کنند .
داستایوفسکی در داستان جنایت و مکافات با تحلیل انگیزه های جوانی که بر حسب اتفاق تبدیل به قاتل شده است و روانکاوی انگیزه های وی به بررسی مسائلی همچون رابطه افراد با درون خویش ، جهان پیرامون و خدا می پردازد.
داستایفسکی کتاب جنایت و مکافات را درسال 1866 نوشته است در حالیکه هفت سال پیش طرح آن را در درون زندان ریخته بود. ویژگی منحصر به فرد داستان های داستایفسکی روانکاوی و بررسی زوایای شخصیت های داستان است. سوررئالیست ها مانفیست خود را براساس نوشته های داستایفسکی ارائه کرده اند. اکثر داستان های این نویسنده سرگذشت مردمی عصیان زده ، بیمار و روان پریش همچون خودش است .
داستان کتاب جنایت و مکافات داستان دانشجویی به نام راسکولنیکف را شرح می دهد که مرتکب قتل می شود.بنابر انگیزه های پیچیده ای که حتی خود او از تحلیل شان عاجز است. راسکولنیکف زن رباخواری را به همراه خواهرش که غیر منتظره در هنگام وقوع قتل در صحنه حضور میابد می کشد و پس از حادثه گریخته و خود را ناتوان از خرج کردن اشیا دزدی شده هنگام قتل می بیند. به ناچار آن ها را پنهان می کند و خود نیز دچار آشفتگی و بیماری می شود. کار جوان داستان بعد از چند روز بیماری با تصور اینکه همه نسبت به او مظنون هستند به جنون می کشد. در این بین او عاشق سونیا دختری جوان و فقیری که بابت هزینه و گذران زندگی و مشکلات خانوادگی دست به تن فروشی زده میشود. راسکولینکف پس از آشنایی با سونیا به اجبار او اعتراف می کند و محکوم میشود.
در جایی از کتاب جنایت و مکافات می خوانیم :
دفتر دار نگاهی به سر تا پای او انداخت ، گر چه بی هیچ کنجکاوی خاصی سر و وضعی ژولیده و نامرتب داشت با نگاهی خیره و بی حرکت . راسکولنیکف فکر کرد : از قیافه اش چیزی دستگیرم نشد مثل این که همه چیز برایش علی السویه است.
دفتر دار با انگشت اتاق آخر را نشان داد و گفت برو آن اتاق پیش سردفتر .
به آن اتاق رفت (که از روی ترتیب چهارمی بود) . اتاق کوچکی بود پر از مراجعینی که سر و وضع شان بهتر از آدم های اتاق های دیگر نبود.بین آنها دو نفر خانم بود. یکیش که لباس عزای مندرسی تنش بود ، سر میز رو به روی سر دفتر نشسته بود و داشت چیزی را که سردفتر دیکته می کرد می نوشت.خانم دومی ، برعکس نسبتا خوش لباس بود زن درشت هیکل چاقی بود با صورت سرخاب مالیده پر لک و پیس که سنجاق های سینه های به درشتی یک نعلبکی به سینه زده بود.
دورتر از بقیه ایستاده بود و به نظر می آمد منتظر چیزی است. راسکولنیکف ورقه احضاریه را گذاشت جلو سردفتر. سردفتر نگاهی تند به ورقه انداخت و گفت : لطفا منتظر باشید. و باز رو کرد به زن عزادار .
راسکولنیکف نفس راحتی کشید . پس قضیه آن نیست.