- بررسی تخصصی
- مشخصات
- نظرات کاربران
کتاب عادت می کنیم روایت زندگی زنانی است در دهه ی هشتاد.آرزو صارم شخصیت اصلی رمان در کشاکش میان انتخاب های خودش و آدم های زندگی اش قرار دارد.او از یک سو خود را در مقابل مادر پیرش ماه منیر و از سویی دیگر در برابر دختر جوانش آیه می بیند.سبک زندگی اعیانی ماه منیر باعث می شود رابطه ی او و دخترش دچار بحران های شدیدی شود. کتاب داستان سه زن از سه نسل متفاوت است.ماه منیر مادر آرزو ، آرزو شخصیت اصلی داستان و دخترش آیه.آرزو از همسرش جدا شده و تجارت پدر را اداره می کند و در این راه موفق است. از بیرون شخصیت آرزو زنی موفق است که برای خانواده کارهای زیادی انجام داده اما از درون آرزو تنهاست و در زندگی شخصی اش هیچ کاری برای خودش انجام نداده است . حالا او در شرایطی قرار گرفته است که باید بین خواسته های خود ون اطرافیانش یکی را انتخاب کند. نقطه ی اوج داستان کتاب عادت می کنیم همین جاست که اطرافیان آرزو می خواهند او را در همین نقطه نگه دارند.
کتاب عادت می کنیم مشهورترین رمان زویا پیرزاد است. این کتاب در سال 1385 منتشر شد.
زویا پیرزاد
زویا پیرزاد نویسنده ی ایرانی ارمنی تبار در آبادان متولد شد و بعد از ازدواج به تهران آمد.در دهه هفتاد به نوشتن داستان های کوتاه روی آورد که از این داستان های کوتاه می توان به "طعم گس خرمالو" و "همه ی عصرها " اشاره کرد. "کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم " اولین رمان بلند خانم زویا پیرزاد است که محتوای اصلی داستان همچون کتاب عادت می کنیم زنانه است.
بریده ای از کتاب :
آرزو به زانتیای سفید نگاه کرد که می خواست جلو لبنیات فروشی پارک کند زیر لب گجفت شرط می بندم گند بزنی پسرجان و آرنج روی لبه پنجره و دست روی فرمان منتظر ماند. راننده ریش بزی رفت جلو .اومد عقب .رفت جلو امد عقب و از خیر پارک گذشت.
آرزو زد دنده عقب دست گذاشت روی پشتی صندلی بغل و به پشت سر نگاه کرد .جوان ریش بزی داشت نگاه می کرد.مردی دم در لبنیاتی کیک و شیرکاکائو می خورد و نگاه می کرد.جیغ لاستیک ها دراومد و رنو پارک شد.
مرد کیک و شیر به دست بلند گفت بابا دست فرمون و رو به راننده زانتیا داد زد یاد بگیر جوجه.
پسر جوان شیشه رو کشید پایین گاز داد و آمد رد شود گفت : رنو تو قوطی کبریت پارک شده.
آرزو پیاده شد.یک دستش کیف مستطیل سیاهی بود که دو سگکش به زور بسته شده بوددست دیگر سررسید جلد چرمی و تلفن همراه.قد متوسط داتش و پالتو خاکستری راسته پوشیده بود.رفت طرف مغازه ای دو دهنه با تابلوی چوبی رنگ و رو رفته. روی تابلو با خط نستعلیق نوشته شده بود:
بنگاه معاملاتی ملکی صارم و پسر .